۱۳۹۱/۴/۲۲

واقعیت هنری



واقعیت هنری

 آمده در محفل تان شور و غوغا میکنم
درد دندان گفته و انبور سودا میکنم
طبله و گیتار و جاز و سکسفون و توله را
گدودی انداخته و با هم یکجا میکنم
از سُر و از لی چه میپرسی برادر جان مپرس
شعر شاعر را گرفته بی سر و پا میکنم
گاه ز احمد ظاهر و احمد ولی و سیف الدین
خوانم و آنچه نمیدانم اجرا میکنم
گاه به سا و گاه به ری و گاه به پنچم میروم
با هزاران رنج و زحمت کهرچه پیدا میکنم
این چنین از صبح تا شام میزنم فریاد و چیغ
غرغره کرده گلون خویش مداوا میکنم
با غریو و هلهله و هیت و هوی و های خویش
سردی و گرمی محفل را دو بالا میکنم
فلکلوریک را ندانم هم نییم آگه ز شرق
بی سبب تقلید موزیک اروپا میکنم
طاقت و صبر و شکیب مردمان را ساخته طاق
شب بخیر را خوانده پول خویش تقاضا میکنم
گر بگویندم بمان و لحظۀ بیشتر بخوان
روی هیچ کس را ندیده با او دعوا میکنم
با جفنگیاتی که میخوانم نمیدانم ز کی؟
چک چک و تشویق و واه واه را تمنا میکنم
چونکه نبود مستمعین در محافل اندکی
هر چه گویند اهل مجلس من همانرا میکنم
گر چه کوشش میکنم خود را رسانم جایی لیک
کس به فکرما نباشد سعی بیجا میکنم
با هنر هر چند خشنود نیست از آثار من
روز نو را چاره و هم فکر فردا میکنم
گرچه آهنگم نباشد قابل دید و شنید
چند هزاری داده و ثبت کست ها میکنم
بی سبب نبود که نالم روز و شب در شعر خود
تا بود این گدوَدیشن جمله افشأ میکنم
گر چنین یاوه سرایی میکنی » محمود«  بدان
من ترا رسوای خاص و عام دنیا میکنم

سلطان محمود غیاثی
پنجم جوزای 1383 کابل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر