۱۳۹۱/۴/۳۰

بیائید بر سر خاکم




بیائید بر سر خاکم

بیائید بر سر خاکم که من دور از وطن مُردم 
کنید صد حیف بر حالم که من دور از وطن مُردم

نمودم ناله و فریاد ز هجر آشیان خویش 
نکرد صیاد به من رحمی و من دور از چمن مُردم

روان گشتم ز بیم مرگ ز شهرم بی کس و تنها
نمیدانستم از تقدیر و بی گور و کفن مُردم

نه مادر بود به بالینم نه خواهر نی پدر جانم
برادر کی خبر دارد که در دشت و دمن مُردم

خداوندا کند زاری به در گاهت چنین » محمود «
مگیر جان مسافر را به این مرگی که من مُردم

سلطان محمود غیاثی     
21/05/1999 
راولپندی، پاکستان

۱ نظر:

  1. اشعار و نوشته های بسیار که واقعا زحمت زیاد را متقبل شده اید و من زیاد استفاده خوب کردم . موفقیت های پشتر شما را ارزو می کنم

    پاسخحذف