۱۳۹۱/۴/۳۱

برق ... شعر انتقادی


برق

شمع را روشن کنید چون برق ما پرچو شده
مسئولین گویند که بند برق ما بی او شده
بس که نرخ تیل و گاز و چوب در آسمانها برفت
رنگ زرد مأمور بیچاره چون ماتو شده
خانۀ زور آوران بینی اگر در شام تار
پرتو برق است مپنداری به شب افتو شده
کلبۀ بیچارگان تاریک ، توانگر را ببین
چند گروپ صد شمعه هر جایی لکه تو شده
میرسد روزی که بینی مأموری را با جلاب
بر سر نرخ و نوای چوب سوخت چنگو شده
گر کسی پرسد چسان راهت بیابی گویمش
چشم و دست و پای ما در تاریکی ها رو شده
او غم چیزی ندارد آنکه او را برق نیست
در سر شب ساعت هفت، هشت پهلو خو شده
از فراق برق و تیل و گیس و شمع و روشنی
» محمود «بیچاره در یک برج برق پای دو شده

سلطان محمود غیاثی
اول جدی 1383 خورشیدی
21 دسمبر 2004 میلادی
کابل  - افغانستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر