۱۳۹۱/۵/۲

پشیمانی ... شعر


پشیمانی

با جفایت شکستی شیشۀ دل
کاش من هم وفا نمیکردم
آب چشمم که بریخت در هجرت
کاش از این گریه ها نمیکردم

اینقدر ظلم مکن به بیدردی
حال زارم ببین چه ها کردی ؟
آتش عشق تو سرا پا سوز
تو مگر این چنین چرا سردی ؟

خورده بودم فریب حٌسن ترا
کاش من اشتباه نمیکردم

آه و افسوس به حال زارم کن
تو نگاهی به شام تارم کن
گر نداری تو رحمی بر حالم
مرا بران ز خویش جوابم کن

کاش دانسته بودم از اول
بهر وصلت دعا نمیکردم

سلطان محمود غیاثی
1998 پاکستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر