۱۳۹۱/۴/۳۰

ریشخند شدم


ریشخند شدم

تا دردِ تو در جان فتاد دردمند شدم ، دردمند شدم
در کارِ عشق و عاشقی هوشمند شدم ، هوشمند شدم

از کثرتِ رنج و غمت، کای دوست سوگند بر سرت
هر چه رسید از عشق تو ، آزمند شدم ، آزمند شدم

آشفته من از هجرِ تو ، گشتم اسیرِ سحِرِ تو
با این همه دانایی ام ، دلبند شدم ، دلبند شدم

افسوسناک است حالِ من ، روز و شب و مه ، سالِ من
تا در حصارِ عشقِ تو ، در بند شدم ، در بند شدم

میگفت »محمود« اینچنین، تنهای تنها و غمین
کاندر دیار عاشقان ، ریشخند شدم ، ریشخند شدم

سلطان محمود غیاثی
20/08/1998
راولپندی ، پاکستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر