۱۳۹۱/۴/۳۱

مخمس بر شعر حافظ شیرازی


مخمس بر شعر حافظ شیرازی

به جای گُل به بالین است خارم
نگیرم حاصلی از کشت و کارم
فلک از بخت بد کی شکوه دارم
» زدست کوتۀ خود زیر بارم«
»که از بالا بلندان شرمسارم«

خداوندا نمی کردی مرا هست
به عشق گلرخان مدهوش و سرمست
جنون عشق او چشم دلم بست
»مگر زنجیر مویی گیردم دست«
»وگر نه رو به شیدایی بر آرم«

دل عاشق مثال رود جیحون
دلش آگنده از درد، دیده پر خون
اگر خواهی بدانی راز مجنون
»ز چشم من بپرس اوضاع گردون«
»که شب تا روز اختر می شمارم«

نداشتم آگهی از آن مۀ تام
نبودم مست آن چشم سیه فام
شدم پخته کنون در این رۀ خام
»بدین شکرانه میبوسم لب جام«
»که کرد آگه ز دور روزگارم«

به ظاهر خفته و در دل خروشان
ز پیر میکده تا باده نوشان
چه خوش سر گشته از بانگ خموشان
» اگر گفتم دعای می فروشان«
»چه باشد حق و نعمت میگزارم«

به خلق خود نکو کارم بسی شکر
به گفت خود شکر بارم بسی شکر
ضعیفان را سپر دارم بسی شکر
»من از بازوی خود دارم بسی شکر«
»که زور مردم آزاری ندارم«

دلی دارم به هردو دست لیکن
نگارم میشمارد پست لیکن
چو »محمود« زار و بیمار است لیکن
»سری دارم چو حافظ مست لیکن«
»به لطف آن پری امیدوارم«

سلطان محمود غیاثی
20/11/2008
هندوستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر