۱۳۹۱/۴/۳۱

اندرز


اندرز

سخن به هر کی میتوان گفتن
به شرط آنکه سخن سنج باشد
یاوه گویی خوشم نمی آید
دلم از بی ادب به رنج باشد
پسند مردم عاقل همه عمر
علم و دانش به جای گنج باشد
آنچه کشتیم درو کنیم آخر
تو بدان این سرا سپنج باشد
زندگی برد و باختی هم دارد
به مثل بازیی شطرنج باشد
بستر مرد در نشیب و فراز
گه سنگ خار و گه اسفنج باشد
آدمیزاده مرغ بی بال است
صبح در بلخ و شام زرنج باشد
روز عید یاد دوستانت کن
در میان گر چه شکر رنج باشد
منما سیاه روی و موی خودت
اگر عمر تو شصت و پنج باشد
عُمر یاری کند اگر جاوید
آب انگور و جایی دنج باشد
گر کنی نام باده نوشان بد
انتظار تو دنده پنج باشد
قدر »محمود« بدان در همه عمر
اگر فقیر و انج و منج باشد

سلطان محمود غیاثی
15/12/2008
دهلی جدید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر