۱۳۹۱/۴/۲۲

بس است دگه ...



بس است دگه ...


خائینا کشت کوکنار نکو
مردمه مُردۀ سیار نکو
به چرس و پودر و تریاک و بنگ
پیر و برنا همه دچار نکو
هم ز بنگ آب و ز نصوار دهن
یک ، دو، سه، چهار قلم تیار نکو
به مثل خود دو سه چهار تایی را
همه را گنس و گول، خمار نکو
فلاش و بترنو و کمسایی
نزن و هردم افتخار نکو
هر کی مانع ز کار تو گردد
از سر چوکی بر کنار نکو
و گر هم پایۀ تو توس بود
مزن به تیغ و تار و مار نکو
هر کی راز تو آشکار کند
مخند به ریشش و انکار نکو
هر آنکه گویدت چه کاره ای؟
دیپلوم ساختگی آشکار نکو
ز فروش حشیش و تریاکت
دو سه آسمان خراش اعمار نکو
چهرۀ پر نشاط میهن را
گدودی کرده زرد و زار نکو
راشی و محتکر و مفت خور را
در جمع قهرمان شمار نکو
پاکت پودر و تریاکت را
روان به مُلک همجوار نکو
گر گرفتار عسکری گشتی
همه را مانده و فرار نکو
به امر بابه قوی مستانت
چرس خام، پخته و تیار نکو
لپ و جپ کرده و با هم پره ها
تو دیگر ترک ننگ و عار نکو
عیش و آرامش همسایه ها
تو خراب از پسِ دیوار نکو
گفت»  محمود « بیا مقابل من
غیرتت مانده انتحار نکو

سلطان محمود غیاثی
19 جدی 1383 خورشیدی کابل


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر