۱۳۹۱/۴/۲۷

مار آستین ... غزل


مار آستین

زیاد روی گلگونت به سوی گُل نمیبینم
که تا کی از فراق عشق تو افسرده بنشینم
منم آن زورق کوچک که افتاده به بحر غم
به ساحل میشوم نزدیک ولی محزون و غمگینم
خطا کردم که گفتم راز دل با او چنین واضح
ندانستم گرفتار چنین یار سخن چینم
از آن روزی که ترک عشق و یاریی مرا کردی
نه تو آیی نه مرگ آید دمی بر سوی بالینم
به من گفتی وفا دار این جفا کار آنچنان باشد
بیا بنگر قضاوت کن که تو آنی و من اینم
قسم خوردم به عشق تو به آن سوگند وفا دارم
نه من آنم که برگردم ز قول و کیش و آئینم
تواضع پیشه ام دایم به راه و رسم خویش قایم
نه من زاهد نه من ناصح نه من کافر نه بی دینم
به من گفتند حذر از عشق او زودتر بکن »محمود«
ندانستم که خواهد شد سر انجام مار آستینم

سلطان محمود غیاثی
14/1/2000
اسلام آباد پاکستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر