۱۳۹۱/۴/۲۲

خوب ببین که باز نگویی که ندیدیم ...... شعر



خوب ببین که باز نگویی که ندیدیم ...

گر خانه ها بی آب ماندند ، آبداری را ببین
 بمبه ها ویران گشتند، بمبه کاری را ببین
شاروالی میزند لاف صفایی هر کجا
گندگی افزون گشته،  پاک کاری را ببین
میدواند هر کسی موتر به جاده بی درک
روبروی هر ترافیک سرشاری را ببین
چاق و چله گشته از پول عوام این راشیان
هم عریض و هم طویل و برداری را ببین
میرود نرخ ها به سوی آسمان اندر صیام
رحمی بر مردم ندارند روزه داری را ببین
عوض قیرریزی گیرند داغ های جاده را
مصرفش را خود بسنج و داغداری را ببین
چوب سوخت خود زباغ دولتی انبار کنند
این بود سر سبزی ما باغداری را ببین
تا شکایت میکنی از این و آن نزد کسی
یخنت را پاره سازند ، برده باری را ببین
عارض بیچاره را چون توپ فتبال میزنند
در وزارت خانه ها ورزش کاری را ببین
درد دندان را چرا میخوانید در محفل مدام
ایدز آمد در وطن، امراض ساری را ببین
حزب ها تشکیل کنند از مردمان ای بیخبر
پول به جیب خویش زنند، سیاستمداری را ببین
هیچ کسی در راۀ باز سازی میهن کار نکرد
لیکن هر کی میکند کار سوته کاری را ببین
رهبر ما بیست و چند رنگ نان تناول میکند
بر سر خوان غریب نان جواری را ببین
آنکه تا دیروز هیچ بود، حال کروزین میخرد
چشم خود را باز کن و موتر سواری را ببین
شوله ات را خورده »محمود» پرده ات را کن چو من
ورنه بی آبت کنند این پرده داری را ببین


سلطان محمود غیاثی
2004 کابل


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر