۱۳۹۲/۱/۱۹

شکایت یک داماد


همان شخصی که پنداند لب و رویم
همان دشمن که انداخت سنگ به سویم
مرا تهدید نمود تا که نگویم
به پیش خانم و پیش بوبویم

نمیدانم بگویم یا نگویم
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

بگفت هرگز مکن من را جگرخون
فغانت میکَشم از چرخ گردون
فشارت میدهم با سحِر و افسون
درازت میکنم چون بید مجنون

به سختی میفشرد حلق و گلویم
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

ز درد فرق سر گشتم به زاری
مرا چرخک بداد مثل مداری
قریب چشمان من سازد چو قاری
شدم از دست او آخر فراری

که می کَند از سرم تار تار مویم
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

شدم زخمی و آخر لنگ و لنگان
رساندم خویش را نزد طبیبان
نمودم آه و زاری کای خدا جان
رهایی ده مرا زین بند و زندان

مپرس « محمود» دلیل گفت و گویم؟
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

‏سلطان محمود غیاثی
پنجشنبه‏، 2012‏/09‏/20

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر