۱۳۹۲/۹/۱۷

ائتلاف یا اختلاف؟

     باز در کشور بیچاره و دل خسته و دست بسته و هم گردن و یک پا و سه انگشت و کمر از دو و سه جا شکسته، به طرفداری چند شخص، از این بخش و از آن بخش به اخبار شده است پخش، در این آنجا و در آنجا، دو سه رهبر و آشنا شده اند جمع به دور خود و همدیگر و گویند که شفاف است، نه خلاف است و مکن همهمه برپا که همین یکه و تنها یک گروپ و ائتلاف است .....
     حال بینیم که یکی رهبر جنگ است و دیگر تاجر بنگ است و یکی کور و یکی کر و دیگر چوب بدست دارد و لنگ است و یکی بزک عاجز و دیگر همچو پلنگ است و یکی مست می ناب و دیگر مثل ملنگ است و یکی پیرو قاچاقچی زمرد و سنگ است و کنون راه که صاف است و هم حاجی به طواف است و هم آن ریش ببینی که کشال بر سر ناف است و خدا یا تو بکن خیر اگر نامزد و کاندید بر آن کرسی گک رئیس جمهور؛ سیاف است ...
    باز صد بار بدیدیم که از این چرسی و بنگی و چنین رهبر جنگی و یگان مرغ کلنگی؛ بخدا نیست کدام خیر و به  جز منفعتِ غیر و کنند بر سر هم فیر چو ندارند ز خدا شرم و نه از کعبه و از دیر و ندارند چو دیگر کاری به  جز پنچری تیر و به صد جبر و ستم چور نمودند همۀ دارایی مردم و حتی داندسِ نداف و هم آن شاخی علاف و ز بیچارۀ لحاف و زمانی که نکردند سر تقسیم کمی انصاف، بیرون شد دو سه شمشیری نو و کهنه ز غلاف؛ که تا شور بخوردند زد و خورد شد و بدیدیم ز کسی روی و کسی موی و کسی را که رود از جگرش خون و کسی هم ز کجا تا به کجا کاف و واو و نون؛ شکاف است ...
     حال چند تایی از آن مردم بی مسلک و بی دانش و بی خوانش و جنگجو و ستمگر، باز خواهند که بدستان به خون غرقۀ خویش، بهر مفادات همان کشوری که بسته طنابی ز پس و پیش، به پا های خر خویش، باز گیرند بدست قدرت کشور، به مثل بیست سال قبل، زند هر کی به خود طبل و کنند مردم بیچارۀ ما قتل و کنند غارت و هستند همه درس خواندۀ دانشکدۀ چور که دارند در این رشته مهارت و زرنگی و شطارت که رساندند به تصویب همان قانونی را که: هر کی است قاتل مردم و فروشندۀ این میهن و بی ناموس و بی غیرت؛ از محکمه معاف است ...
     چونکه دیدیم همه با دقت و با محنت و با عینک و بی عینک و با رنج و مشقت، خوب بر سوی چنین خانۀ ملت که به جز خواری و ذلت، به خویش و سر مردم نیارند جز زحمت که به غیر از چند تایی، دیگران اند جنگ سالار و غلامِ چند بادار و نمایندۀ کلدار و کشال خشتک و ریش دار و یکی بسته به این است و دیگر بسته به آن است و به اینها نیست مربوط که ملت در چه فغان است که نه برق است و نه نان است و اگر است گران است و خدایا تو بکن چاره و ما را برهان از شر اشرار و چنین مردم خونخوار که همه گشته چنان چاق و شده طاقت ما طاق، که بهر ما دیگر این همۀ زحمت و خون جگر و گریه و زاری، کفاف است ....

سلطان محمود غیاثی
شنبه، 2013/09/28

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر