۱۳۹۲/۹/۱۶

ای هموطن بخند !!!

ای هموطن بخند!
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که از برای تو و خانواده ات
یک قرصِ نانی  را که بخواهی نفروشند ...
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که حق نداری اتوبوس سوار شوی
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که از شمولیت فرزندِ نازِ تو
در مدرسه ای سر باز زنند ...
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که بهر جرم و خطایی که کوچک است
بی محکمه روان کنندت به سوی دار
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آتگاه که از برای خروجت دو روزکی
ضرب الاجل دهند ...
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که بی ترحم و مردانگی، ترا
دست بسته همچو مجرمی کثیف
مهمان نوازی کرده، رد مرز میکنند ...
ای هموطن بخند !!!
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که میزبانان دشنام میدهند
و نام ترا به عوض دشنام میبرند ...
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
با قهقه ای بُلند تر ز قله های کوه
با یاد آنزمانی با شکوه
که داشتی قلم به دست
و دمی با دو دست خویش
حتی اگر چه با خطوط کج
ترسیم مینمودی تقدیر و راۀ خویش
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که قلم را زدست تو
با صد فریب و خدعه و نیرنگ
بگرفت نابکاری و گفتا بیا بجنگ
که در خطر شدست تقدیر سیاۀ تو
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که رفتی از پی آن که دجال بود
فکرش به سوی چوکی و مال و منال بود
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که متحد شده مشتی وطن فروش
با رنگ و با سیاهۀ وجدان سیاۀ خود
تقدیر تو رقم میزنند ...
توهین میکنند و ترا کم میزنند...
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که با دو وِرد قدیمِ نا آشنا
فریادِ درد و رنج تو خاموش میکنند
وآن ظلم بیکران فراموش میکنند ...
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که تو بخوابی و ایشان به جای تو
آیندۀ غمین ترا شخم میزنند ...
دست و دل و دماغ ترا بهر نفع خویش
با ریشۀ تعصب پیوند میزنند ...
ای هموطن بخند به تقدیر خویشتن
آنگاه که تخمِ نفرتِ اندیشه های خویش
در مزرعۀ سینۀ تو پاش میدهند
بنگر چه گونه حامیان جنگ و کینه ها
بر عاملان اینهمه بد بختی های تو
شاه باش میدهند ...
بیدار شو !!! مراقب تقدیر خویش باش
شاید که بنگری آندمی که
تقدیر به سوی تو لبخند میزند!!!
ای هموطن بخند !!!


پنجشنبه، 2013/09/26
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر