۱۳۹۲/۹/۱۷

هوای تازه

در یکی از هوتل ها در مراسم عروسی برنامه موسیقی داشتیم .. بعد از یکی دو ساعت موسیقی ... تفریح کردیم و من به طرف دستشویی یا گلاب پیشرویتان تشناب رقتم ... وقتی دروازه را باز کردم دیدم که یک پسر جوان در بغل کمود دراز کشیده و سرش نزدیک کمود است ... فهمیدم که بسیار مشروب نوشیده ... چشمان اش باز شد ... پرسیدم چه میکنی ؟ با لکنت زبان گفت .. آمدیم که هوای تازه بگیرم ...
 ههههههههههههههه فکر کرد که مه هم نشه هستم و .... نمیفهمم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر