۱۳۹۲/۱۱/۲۲

آب در هاون کوبیدن !!!

یک شعری سرودم یکی گفتا که جفنگ بود
چون بر سر جنگ بود
رسوائی چند رهبرِ خونخوار و ستنگ بود
با ریش و تفنگ بود
کردند خراب میهن آزادۀ ما را
هر جادۀ ما را
چون کارک شان همرۀ کج بیل و کلنگ بود
سنگ بر سر سنگ بود
نی نان و نه تعلیم و نه یک رهبرِ دلسوز
شب گشته به ما روز
ناحق که نگفتند همه سنگ در پای لنگ بود
آنهم چه گرنگ بود
خود نام خدا برلب و اعمال مخالف
خائین شده خائف
داغ های گناه بر تن او خال پلنگ بود
لیک مثل ملنگ بود
با قهر و غضب داخل دوکانِ فدا شد
فریاد و صدا شد
برباد و فنا شد همه آنچه به تبنگ بود
ترنگ و پرنگ بود
ریختاند و شکستاند و بگفتا که شراب است
فدا گفت: گلاب است !
این را که شکستی گُل من بوتل رنگ بود
نه مشروب، نه بنگ بود
آنکس که بگوید حرام هر نوع ساز است
بنگر که چه راز است؟
تا بسته به پا های خودش جورۀ زنگ بود
بهـبه ! چه شرنگ بود
هم در دل و در فکر همه تخم نفاق را
 انداخته شقاق را
آری بخدا دشمن ما مثل پلنگ بود
هم خیلی زرنگ بود
ای وای وطندار بشناس دشمن خود را
وز میهن خود را
این مشت به یخن بودن ما چال فرنگ بود
چون تیر خدنگ بود
گویا که نفهمم و نبینم دغل شان
گویند به من آسان
پروانه نبود آن که بدیدی پتنگ بود
ماهی نه، نهنگ بود
در گور بپرسند که تو از بهر چه شادی؟
گویم: نبود عادی ...
در مُرده ما سازِ نی و بربط و چنگ بود
در راگ تلنگ بود
خواستم که به ترتیب بنویسم، به سلیقه
دیدم که نمیشه
افسوس بخدا خشتک این قافیه تنگ بود
آب بین اَوَنگ بود
« محمود » بنمود عمر خودش بهر وطن صرف
هم در عمل و حرف
چون عشق وطن در تن او غیرت و ننگ بود
نی مست و نه منگ بود

سلــ(محـ(غیاثی)ـمـود)ـطان
 چهار شنبه‏، 2014‏/02‏/12


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر